مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
در امانت او ‹‹ امین ›› انقلاب در شجاعت شیر میدان من است
راه او باشد ره پیر خمین (ره) رهرو راه شهیدان من است
افتخار ما بود ‹‹ سید علی ›› سرور من جان جانان من است
چون فقیه وعالم است ودین شناس مرجع تقلید دوران من است
روز ششم ماه تیر از سال شصت رهبرم جانباز ایران من است
ای خداوندا نگهدارش تو با ش چون دعای او نگهبان من است
شعر امروزم که وصف رهبر است بهترین اشعار دیوان من است
پیروانش نی به پاکستان و هند درفلسطین است و لبنان من است
گوئیا مهدی(عج) چنین گوید که او بهترین اصحاب و یاران من است
دریافت پوستر رهبری در اندازه 3000 در 2000 پیکسل با حجم 1.52 مگابایت
منبع : زنجان بصیرت
همه یاران رفته اند. . .
علی اکبر هم به میدان رفته است و قاسم مانده است . . .
قاسم پیش عمو جان می آید اذن میدان میخواهد عمو تاب ندارد تنها یادگار برادرش را به میدان بفرست،قاسم اصرار میکندعمو از او سوالی می پرسد قاسم عمو جان مرگ در نظر تو چگونه است؟؟ و او پاسخ می دهد " اهلا من العسل"وقاسم به میدان میرود،خود را معرفی میکند در جنگ تن به تن کسی به پایش نمیرسد عمر سعد ملعون دستور میدهد تیربارانش کنند،آری این بغض و کینه کوفیان از مدینه بوده است که پیکر تو رانیز مثل پدر تیرباران کنند و قاسم بعد از مادرش فامطه (س) دومین نفریست که جان دربدن دارد و نفس میکشد استخوانهایش را می شکنند وآهی از ته دل بلند میشود و عمو را میخواند . . .
وای که حــــــــسین (ع) چه آشناست باصدای که از سینه شکسته می آید او قبلا این صدا را در مدینه شنیده است . . .
قاسمم نوجوانی که موقع رفتن پای های نازنیت به رکاب اسب نمیرسید این حرامیان با تو چه کرده اند که پاهایت روی زمین میکشد نوجوان 13 ساله ام چه قد کـــــشیده ایی!!!
زینب (س) به بالین قاسم میرسد می بیند صورت باضرب نیزه نیلی را بازوی شکستهرا واویلاتاااااز پهلوی شکسته کربلا که کربلا نیست مدینه است . . .
*می گویند سه نفر از ائمه معصومین زنده استخوانهایشان شکسته است : 1.مادرسادات بین درب و دیوار 2. قاسم بن الحسن زیز سم اسبان 3.امام حسین (ع) که میگویند استخوان سینه به پشت می چسبد...
فقط یه جمله برای خدا بنویس...
جملات خودتان را در قسمت نظرات ارسال کنید تا با نام شما در ادامه مطلب قرار میگیرد...
ودیشب خرابه شام بوی مدینه گرفته بود
بوی پهلوی شکسته!!!
بوی صورت نیلی!!!
بوی یتیمی. . .
وای از دل زینب او چقدر آشناست با این نواها . . .
رقیه جان گفته بودن شبه زهرایی اما چقدر زود مثل مادر کمرت خمیده و صورت نیلی گشت . . .
این کوفیان بی وفا چه کردند با تو دختر کوچک که اینگونه کمرت خمیده است . . .
دیشب درد و دل های رقیه این دختر سه ساله باسر بریده پدر دل اهل خرابه را آتش کشید. . .
رقیه با پدر می گوید از داغ ها و درد ها . . .
رقیه شکایت دارد از کشیده شدن چادر عمه
رقیه با سربریده می گوید بابا جونم اگر عمویم عباس بود این نامردان جرات دست زدن به چادر عمه ام زینب را نداشتند
باباجونم اگر عمویم عباسم بود گوش های من اینگونه بی گشواره نمیشد و گوشواره هایم همان سوغاتی های مکه ام اینگونه در بازارکوفه به حراج گذاشته نمیشد!!!
باباجونم نبودی ببینی وقتی این حرامیان با تازیانه میخواستند مرا بزنند عمه زینبم سپر بلایم میشد. . .
بابای نبودی ببینی از قافله جا ماندم چه ضربه تازینه های خوردم . . .
بابایی بابای مهربونم قرآن بخوان بابا قرآن بخوان تا این شامیان بی حیا مارا دیگر خارجی نخوانند قرآن بخوان بابا. . .
ودیشب بعد هم سفر شدن رقیه با پدر همه در خرابه قرآن میخوانند
الرحمن.
علم القرآن . . .
"و عمو عباس جایش در دوجاخالی بود اول درمیدنه که اگر بود کسی جرات نمیکرد دست بر روی زهرا(س) دخت مصطفی بلند کند،دوم در شام . . . "
آقا جان ، مولا جان ، ای سید من ، جمعه ها که می شود بعد از نماز صبح به خدا التماس می کنم که امروز و این جمعه پایان این انتظار باشد ، آقا جان نه آنکه بیندیشی که از انتظار آمدنت خسته شده باشم ، نه مولا جان انتظار کشیدن برای آمدن شما شیرین تر از آناست که خستگی در آن راهی یابد ، اما شیرینی دیدار شما را هیچ چیز یارای مقایسه نیست . اما ای یوسف زهرا ، غروب این جمعه ها که گذشت باز با زیارت آل یاسین باید انتظار جمعه ای دیگر را بکشم . مولای من ای بی همتا ، بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود.
سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان (عج) صلوات / اللهم عجل لولیک الفرج
بدون شرح ...
با سلام و عرض ادب.امروزه تو خیلی از جاها میبینیم که خیلی از افراد که به یه پست و مقامی میرسن خودشون رو گم میکنن.به عبارتی یادشون میره قبلا چی بودن و الان چی هستن.همچنین فکر میاد توی ذهنشون که انگار قراره 100 سال توی همون پست و مقام بمونن.همچین پشت یکی دیگه حرف میزنن و جنجالی به پا میکنن انگار میخوان چقد زنده باشن.واقعا خیلی از ما آدم ها جنبه خیلی چیزا رو نداریم.همچین کمربند همت رو میبندیم که خدابخواد بریم و ...
خوبه به این تصویر یه دقتی کنیم و کمی فکر کنیم.شاید به نتیجه ای برسیم !
اینجا به سخنی از مولای متقیان ، امام علی (ع) اشاره میکنم ؛
بگذارید و بگذرید، ببینید و دل مبندید، چشم بیاندازید و دل مبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.
هم اکنون نیازمنددعاهای سبزتان هستیم
تنها نشسته ام.... خدای من !....آنقدر خسته ام که تنها تو میدانی !...می دانی
.....یقین دارم که از عمق تنهاییم آگاهی....؟!!
با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...