مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشم های میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد.
[ادامه پامرغی...]
توفیق هم کلام شدن با پروردگار، مناجات و صحبت خودمانی با حضرت حق، خیلی با ارزش تر از پاداش های دنیوی و حتی اخروی است.
از این رو در باب اهمیت دعا گفتاری از رهبر انقلاب برگرفته از کتاب “دعا” مرور می شود:
امام سجاد (ع) عرض می کند: پروردگارا! عادت تو این نیست که مردم را به خواستن امر کنی؛ اما آنچه که آنها خواستند به آنها ندهی. یعنی معنای کرم الهی رحمت الهی و قدرت محیطه ی الهی این است که اگر می گوید بخواهید، اراده فرموده است که آن خواسته را اجابت کند. این همان وعده الهی است که در همین آیه صریح این معنا را بیان می کند:” وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الْدَّاعِ إِذَا دَعَانِ”(۱)
هر گاه بندگان من درباره من از تو سوال کنند که کجاست، بگو ای پیامبر (ص) من نزدیکم و پاسخ می گویم و دعوت و خواسته آن کسی را که از من می خواهد و مرا می خواند، اجابت می کنم. هر کس خدا را بخواند، پاسخی در مقابلش هست:” لکلّ مسالة منک سمع حاضر و جواب عتید” (۲)
هر سوالی از خدا، هر خواسته ای از خدا، یک پاسخ قطعی در مقابل دارد. این خیلی مهم است و باید بندگان مومن خدا آن را خیلی قدر بدانند.
اجازه پروردگار
در وصیت امیرالمومنین (ع) به امام حسن مجتبی (ع) این معنا وارد شده است:” اعلم أنّ الذی بیده خزائن ملکوت الدنیا و الاخرة قد أذن لدعائک و تکفل لاجابتک؛ خدای متعال که همه قدرت آسمان و زمین در قبضه توانایی اوست، به تو اجازه داده که با او دعا کنی و حرف بزنی و از او بخواهی. ” و أمرک أن تساله لیعطیک” (۳) از او مطالبه کنی تا او هم به تو عطا کند.
کلامی از امیرالمومنین (ع) نقل شده است که ایشان – بنا بر نقل – فرموده اند:” ثمّ جعل فی یدک مفاتیح خزائنه بما أذن فیه من مسالته” خدای متعال به این که به تو اذن داده از او بخواهی، کلید همه گنجینه های خود را در دست تو قرار داد.
پس، اذنی که که خداوند متعال داد تا هر چه می خواهی از او بخواهی، کلید همه خزائن الهی است. اگر انسان این کلید را به شکل درست به کار ببرد – از خدا بخواهد – مسلما آن را در اختیار انسان می گذارد.” فمن شئت استفتحت بالدّعاء ابواب خزائنه” (۴) هر وقت بخواهی به وسیله دعا در خزائن الهی را باز می کنی. ببینید! این مساله بسیار مهمی است. چرا انسان خود را از این وسیله مهم محروم کند؟!
همین که انسان با خدای متعال انس پیدا می کند، با خدا حرف می زند، این لطف الهی است و توفیقی است که خدا به انسان داده است. خود این “یا الله” متضمن اجابت پروردگار است.
اگر کسی توفیق دعا پیدا کند دعای با توجه و باحال، باید بداند مورد لطف پروردگار قرار گرفته است و اجابت در مرحله بعدی است.
نقل شده از : شبستان
پی نوشت ها:
۱٫ سوره بقره، آیه ۱۸۶
۲٫ بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۵۸، الررضا (ع)
۳٫ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۰۵، امیرالمومنین (ع)
۴٫ همان
من کودکم ولی حجابم را دوست دارم،
چرا که هرگاه میایستم و آن را با افتخار به سر میکنم،
به یاد هزاران شهیدی میافتم که بر خاک افتادند
تا دختران و زنان ایران زمین با وقار بایستند!
وبلاگ " ما همه رهسپاریم " نوشت :
کتاب سلام بر ابراهیم ص188
خاطرات اطرافیان شهید ابراهیم هادی
خمس - مصطفی هرندی
از علمائی که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.اواخر تابستان 61 بود. به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم. مقداری پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت.هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد. رفت پیش حاج آقا. من هم رفتم ببینم چی شده. ابراهیم مشغول حساب سال بود. خمس اموالش را حساب می کرد! خنده ام گرفت. او برای خودش چیزی نگه نمی داشت. هرچه داشت خرج دیگران می کرد. پس می خواهد خمس چه چیزی را حساب کند! حاج آقا حساب سال را انجام داد. گفت 400 تومان خمس شما می شود. بعد ادامه داد: من با اجازه هایی که از آقایان مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم آن را می بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی را پرداخت کند. بالاخره خمس را پرداخت.
کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق (ع) انداخت که می فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد. (آثار الصادقین ج5 ص466) / بعد از نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت: دوتا پارچه پراهنی مثل دفعه قبل می خواهم.حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی. اینها پارچه دولتیه. ما اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدهیم.ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم. گفتم حاج آقا، آقا ابراهیم پارچه های قبلی را انفاق کرده! بعضی از بچه های زورخانه هستند که لباس آستین کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن را به آنها می بخشد!حاجی در حالی که با تعجب به حرف های من گوش می کرد. نگاه عمیقی به صورت ابراهیم انداخت و گفت:
این دفعه برای خودت پارچه را می بُرم. حق نداری به کسی ببخشی. هرکسی که خواست بفرستش اینجا.