ثامن تم

حرکت به بالا
حرکت به پایین
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
شب های قدر تسلیت

medad.io medad.io

پرداخت آسان و سریع

مبلغ-تومان:
نام شما :
ايميل :
موبایل :
توضیحات :

موزیک پلیر وبلاگ ها

موزیک پلیر مناسبتی باقابلیت تغییرآهنگ مناسبت ها،پلیری مناسب برای وبلاگ ها
موزیک پلیر مناسبتی ثامن تم

دریافت کد موزیک پلیر برای وبلاگ

خاطرات شهید ابراهیم هادی

ثامن تم:خمس...بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد.بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛اما بجای اینکه به تور دروازه بخورد، ممحکم به صورت ابراهیم خورد.بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت ، باید هم فرار می کردند. صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود.لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود پلاستیک گردو را از ساک دستی اش در آورد کنار دروازه گذاشت و داد زد: بچه ها کجا رفتید؟؟بیایید برایتان گردو آورده ام...

مربوط به دسته : با شهدا
2
امتیاز مثبت به مطلب
2
امتیاز منفی به مطلب
0
2 نفر

کتاب سلام بر ابراهیم ص188
خاطرات اطرافیان شهید ابراهیم هادی

ثامن تم:خمس...


خمس - مصطفی هرندی
از علمائی که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.اواخر تابستان 61 بود. به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم. مقداری پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت.هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد. رفت پیش حاج آقا. من هم رفتم ببینم چی شده. ابراهیم مشغول حساب سال بود. خمس اموالش را حساب می کرد! خنده ام گرفت. او برای خودش چیزی نگه نمی داشت. هرچه داشت خرج دیگران می کرد. پس می خواهد خمس چه چیزی را حساب کند! حاج آقا حساب سال را انجام داد. گفت 400 تومان خمس شما می شود. بعد ادامه داد: من با اجازه هایی که از آقایان مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم آن را می بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی را پرداخت کند. بالاخره خمس را پرداخت.
کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق (ع) انداخت که می فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد. (آثار الصادقین ج5 ص466) / بعد از نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت: دوتا پارچه پراهنی مثل دفعه قبل می خواهم.حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی. اینها پارچه دولتیه. ما اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدهیم.ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم. گفتم حاج آقا، آقا ابراهیم پارچه های قبلی را انفاق کرده! بعضی از بچه های زورخانه هستند که لباس آستین کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن را به آنها می بخشد!حاجی در حالی که با تعجب به حرف های من گوش می کرد. نگاه عمیقی به صورت ابراهیم انداخت و گفت:
این دفعه برای خودت پارچه را می بُرم. حق نداری به کسی ببخشی. هرکسی که خواست بفرستش اینجا.


لینک در افسران

مربوط به دسته : با شهدا
1
امتیاز مثبت به مطلب
1
امتیاز منفی به مطلب
0
1 نفر