مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
گاهـــــــی قطـــــــره اشکـــــــــی
کوهـــــــی از گناه را می شوید...
اگـــــر از جنس حسیـــــــن باشد...
این شب ها دعا برای همه
به خصوص برای فرج فراموش نشه
** قند خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . .
** اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید !
** حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد !
** دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . .
** وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده !
** وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
** وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .
** وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش دلت میخواد بمیری . . .
** تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ” تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ” تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ” تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ” تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ” تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ” تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ” تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
** بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . . از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز،روزتوست...
** سلامتیه اون پسری که . . . ۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . . ۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . . ۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . . باباش گفت چرا گریه میکنی ؟ گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .
** آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . . . وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . . وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن . . .
** پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !
** سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم . . .
** شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان . . .
** خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد . . .
** به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !
عکس اول را در آورد: این پسر اولم محسن است.
عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد، دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد..امام(ره) گریه اش گرفته بود..
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:
چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم…