ثامن تم

حرکت به بالا
حرکت به پایین
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
شب های قدر تسلیت

medad.io medad.io

پرداخت آسان و سریع

مبلغ-تومان:
نام شما :
ايميل :
موبایل :
توضیحات :

موزیک پلیر وبلاگ ها

موزیک پلیر مناسبتی باقابلیت تغییرآهنگ مناسبت ها،پلیری مناسب برای وبلاگ ها
موزیک پلیر مناسبتی ثامن تم

دریافت کد موزیک پلیر برای وبلاگ

کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش!

 

بانو! . . . حجابت ،

کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش!
راستی تو که در بازار جلوه فروشی می کنی
هیچ می دانی صاحب این پوتین ها کجا رفته اند؟
چرا رفته اند؟
مربوط به دسته : عمومی / دیگر مطالب
4
امتیاز مثبت به مطلب
4
امتیاز منفی به مطلب
0
4 نفر
ثامن تم : تو موی میبینی و من پیچش مو...

و ناگهان چقدر زود دیر میشود زندگی دنیا...
و چقدر آسان می گذرد سختی هایش ، درد هایش ، مهربانی هایش ، فصل هایش...
زمستان ، بهار ، تابستان ،پاییز ، زمستان و بلاخره بهار...
بهار زندگی بعضی از انسان ها زیباست و سپید و بهار بعضی دیگر سیاه و دلگیر.
بهار آن هایی که چادر سیاه زندگی را با تمام رنج ها و سختی هایش تحمل کردند سپید می شود و دسته ای دیگر که لباس سپید عروس زمستان را پوشیدند و زرق و برق هایش گولشان زد سیاه. سیاهی به رنگ کدر...
زندگی کن! و اگر از درون به چادر سیاه زنگی بنگری و ظاهرش را نبینی ، آن وقت است که سپید ای میشود جلوه گر...
آری! اول بایست درون را سپید دید،
تو موی میبینی و من پیچش مو، این را دلم می گوید که خاستگاه خداوند است.

مربوط به دسته : دلنوشت
6
امتیاز مثبت به مطلب
6
امتیاز منفی به مطلب
0
6 نفر
ثامن تم : زمانیکه واقعأ چادر گذاشتم

من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم- البته خانواده مادریم بسیار مذهبی هستند و خانواده پدریم دقیقا عکسش!!
وقتی اول راهنمایی رفتم به اجبار مدرسمون چادر میذاشتیم- ولی من اصلا راضی نبودم- اجبار مدرسه از طرفی و علاقه مادرم به چادر گذاشتن من از طرفی دیگر منو مجبور به چادر گذاشتن کرد! اصلا دوست نداشتم و از هر موقعیتی استفاده می کردم تا چادر رو بر دارم یا اگرم میذاشتم، اصلا سعی نمی کردم کامل حفظش کنم(نه اینکه از نظر اعتقادی منکر همه چیز باشم و البته توی این مسائل بسیار هم سختگیر بودم اما چون چادر به نوعی به من تحمیل شده بود نمی تونستم قبولش کنم -هیچ وقت هیچ کس نخواست زیبایی چادر رو برام بگه و همه فقط میگفتن باید چادر بذاری!!!).
توی دوران لیسانس هم این حس ادامه داشت و وجود برخی افراد در کنارم این حس رو تشدید می کرد. بالاخره زمان گذشت و کارشناسی ارشد قبول شدم- اکثر بچه های ورودی ما محجبه و به قولی مومن دو آتیشه بودن، بطوری که من احساس می کردم در مقابل اونها گنه کارترینم... اوایل دوران ارشد من دچار یک شکست روحی شدم بزرگ شدم- انقدر اوضاع روحیم بد بود که نفهمیدم ترم یک رو چه جوری گذروندم خیلی غصه دار بودم که یک روز اعلامیه اردوی مشهد رو روی تابلوی اعلانات دانشکده دیدم- احساس کردم یه جورایی دعوت شدم قرار شد با یکی از بچه ها که بیشتر با من جور بود و داستانم رو میدونست ، به این سفر بریم این سفر برام مثل یه معجزه بود- قبلا هم معجزات خدا رو توی زندگیم زیاد دیده بدم ولی چون این بار بدجوری دلم شکسته بود بیشتر حضورشو احساس می کردم با خودم گفتم حالا که خدا به من کمک کرده و من رو از این غم بزرگ نجات داده منم باید یه جور جبران کنم این شد که زندگیم خیلی تغییر کرد و این شکست منو به خدا نزدیک تر کرد...

مربوط به دسته : دلنوشت
1
امتیاز مثبت به مطلب
1
امتیاز منفی به مطلب
0
1 نفر

وبلاگ ماهمه رهسپاریم نوشت :

اینجا ایران است....

 آنقدر جسمت را برایم برهنه کردی
که یادم رفت
روح عریانت چه شکلی بود!
آنقدر سعی کردی
برجستگی های بدنت را نشانم بدهی
که وقت نشد یادت بیاورم که می توانی چه شخصیت برجسته ای باشی !
بیا و تمامش کن ، خودت را به یاد بیاور


[ ادامه مطلب = متن کامل اینجا ایران است.... ]

مربوط به دسته : دیگر مطالب / دلنوشت
3
امتیاز مثبت به مطلب
3
امتیاز منفی به مطلب
0
3 نفر