مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
تحــت فرمــــان ابـــــاالفضــلیــــــم و ارتــــــش می شـــــویـــــــم
با مـــــــدد از مـــــــادرش، کابــــــوس داعــــــش می شـــــویــــــــم
کوچه
و مادر و کودکی
ناگهان آمد مرد نامحرمی
دستی بالا رفت،صورتی نیلی گشت
آن زمان بود که کوچه آغوش گه مادر گشت
آن زمان بود که چادر سیاهی خاکی گشت
و در میان کوچه وچادر،تن کودکی بود که می لرزید
وکودک باتنی لرزان دست درست پر مهر مادر
قامت خمیده و صورت نیلی را به خانه رساند...
به دنیا آمد تا دختر کسی شود...
ازدواج کرد تا همدم کسی شود...
بچه دار شد تا مادر کسی شود...
برای همه کسی شد...
اما خودش بی کس شد...
یارب مارا به فاطمه زهرا ببخش وشعورمان را از ما مگیر...