مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
ای کاش حاج همت بودی امروز ؛ نزدیک انتخابات است
ای کاش بودی تا برایت ستاد میزدیم ؛
رنگ خاکی را دست بند و شال گردن میکردیم می انداختیم روی دوشت
با یک چفیه و عکس انتخاباتی میشدی کاندیدای اصلح
شورای نگهبان تو را ندیده تایید میکرد ؛ کسی را که خدا تایید کرده مگر میشود بنده اش قبول نداشته باشد؟
بیا و احساس وظیفه کن ، تو هم مثل خیلی ها شعر و شعار تعریف کن
ز خاطرات جنگ بگو ؛ از هم رزم هایت بگو ؛
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
خاطرات شهید ابراهیم هادی
بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد.بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛اما بجای اینکه به تور دروازه بخورد، ممحکم به صورت ابراهیم خورد.بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت ، باید هم فرار می کردند. صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود.لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود پلاستیک گردو را از ساک دستی اش در آورد کنار دروازه گذاشت و داد زد: بچه ها کجا رفتید؟؟بیایید برایتان گردو آورده ام...
مگر ما از فاطمه و علی چه می خواهیم؛ مگر جز این است که باید زهرا (س) را الگوی زندگیمان قرار دهیم،
مگر جز این است که باید دردمان درد فاطمه (س) باشد، مگر جز این است که باید زهرا (س) را یاری کنیم، مگر جز این است که باید فرزندش مهدی (عج) را یاور باشیم، مگر جز این است که باید با فرهنگ فاطمی زندگی کنیم، مگر جز این است که باید مواظب اعمالمان باشیم، مگر جز این است که باید گناه نکنیم... جز این است؟
مگر جز این است که زمانی نفاق گروهی باعث مخفی ماندن قبر مادرمان شد و اکنون گناه ما بانی غیبت فرزندش...!
امروز، الان، اینجا، غروب فاطمیه و غروب فاطمه، غروب زندگی اش...
اما فردا، آنجا، طلوع، زندگی و ما و من و تو خواهرم و ...
چقدر نامردم اگر فردا، چقدر نامردم اگر فردا، تار مویم را ببینند کسانی که نباید ببینند...
چقدر نامردم اگر فردا، نه تنها فردا، پس فردا و هر روز و هر زمان... چادرم را برای حتی لحظه ای از خودم جدا کنم...
چقدر نامردم اگر فردا، نگاه هوس آلوده ی بینندگانم را پاسخ دهم...
چقدر نامردم اگر، حیای فاطمه (س) را به ارث نبرم... چقدر نامردم اگر، حجابم فاطمی نباشد...
یا زهرا؛ مادرجان، تا حداقل کاری که می توانم – که همان حفظ حجابم است – با افتخار انجام دهم...
مادر جان؛ روزگار ما با روزگار شما فرقی ندارد، مرا هم به خاطر چادرم سرزنش می کنند... مرا هم از خود می رانند، فقط به خاطر چادرم....
مادرم کمکم کن تا چادرم را محکم بگیرم و از چادرم محکمتر اعتقاداتم را...
زهرا جان؛ مادر جان؛ کمکم کن تا تحمل گرمای هوا و سرمای سرزنش های اطرافیانم را داشته باشم.
کمکم کن تا حجابم فاطمی باشد، کمکم کن تا حیا و عفتم فاطمی باشد، کمکم کن تا فاطمه (س) الگویم باشد...
کمکم کن تا حجابم فاطمی باشد؛ همین مرا بس است اگر حجابم فاطمی باشد...
بسم رب الحیدر
دربین تمام دنیا مهربانترین کس به آدم مادرش است نمی دانم چرا ولی مادرازدو جز ما و در تشکیل شده است تمام غم وغصه ازآن دراست کاشکی نه دربودنه دیوار نه کوچه نه آتش نه میخ درونه آن نامرد.اگر یکی ازاین شش جز نبود غم آن درکم تر بود.
نمی دانم حالا اون غم وغصه برای هر نفرچقدراست برای حسن آن کوچه ی باریگ وسیلی اون نامرد برای حسین ازدست دادن مادر برای علی ازدست دادن تمام دنیا یا مردن برای یک لحضه ماندن زهرا.برای زهرا رسیدن به پدروراضیة المرضیه یا دست کشیدن ازعلی وفرزندان.
نمی دانم چرامادر هوای شهر دلگیر است...
مردم دنبال لباس وگرانی پسته شب عیدشان هستند می دانند که روز پنجم فروردین فاطمیه است ولی تمام حواسشان به خرید عید است صدبار درباره جشن نوروز خوانده اند ولی درباره فاطمیه نخوانده اند راستی عیدتان مبارک ولی ما رابا فاطمیه رها کنید ای نگویید محرم عزاوصفرعزاودیگر فاطمیه رااز کجا آورده اید...
مادر دو جز داردماودر تمام غصه درجزآخراست
یا علی
آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..
با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،
هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم ...