مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
از جمله عباد مخلص خداوند سبحان ، عارف حکیم مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به« مرشد چلویی» و متخلص به (ساعی) است .
کسی که به افق نبوت و ولایت دسترسی پیدا کرده و معلوم است که در دنیا چه رفتاری خواهد داشت .
نوه ایشان نقل می کند :
بعد از فوتش یکی از دوستان وی به من گفت:
مرشد به من فرموده بود:
« من سلمان زمان و اولیای خدا بودم که مردم مرا نشناختند».
برای خواندن کامل مطلب ، به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید:
وقتی دست های زمین از نگاه آسمان جدا می شود ؛ وقتی خدا مهربانی را بین بنده هایش نمی بیند ؛ وقتی بهار می آید اما دست هایی هنوز زمستانی اند ؛ فقر همین جاست ؛ همین جا ؛ درست گوشه همین شهر بزرگ ؛ در همین عصر آهنی ، همین عصر که تو مجبوری در چادر پارچه ای کهنه ای زندگی کنی ؛ فقر همین جاست ؛ در همین کلان شهر بزرگ ؛ اینجا که چشم هایی دفتر زندگی خود را در میان چادر ورق می زند ؛ اینجا که خانه ای نیست ؛ ولی خانواده ای هست...
وقتی کسی نیست که همراهی کند کسی را ؛ وقتی کسی نیست تا بگیرد دستی را که به امید بلند شده ؛ وقتی کسی نیست که شریک شود دردهای دلی را ؛ باید به گوشه چادرت پناه ببری ؛ باید زندگی شیرینی را در چادر سر کنی؛باید بشکنی...
ولی نه ؛ هنوز خدا هست ؛ خدا می بیند و می فهمد تورا ؛ تو باید به امید او زنده باشی ؛ نفس بکشی ؛
خدا هنوز مال توست...
امروزم با یه مطلب دیگه درخدمتتونیم.یه حرف تازه ی قدیمی که خیلی وقتا یادمون میره.بااینکه زیاد توی ذهنمون تکرار شده ولی خیلی زود از ذهنمون میره.امروز رفتم پیش یه فقیر که با زن و یه بچه ش توی یه چادر کوچیک 1.5 متری زندگی می کردن.وقتی رسیدم به چادرشون با یه یاالله منتظر اجازه شدم.بنده خداها تا صدامو شنیدن سریع اومدن بیرون و با کلی تعارف منو به چادرشون دعوت کردن.یه صحبت هایی باهاشون کردم که دوست دارم عین همون صحبت ها رو بنویسم.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
علی البرزی
با شنیدن نوای روحانگیز قرآن در برج میلاد جان ها تب و تابی دیگر میگیرد و نبض مردم تندتر ازگذشته شروع به تپیدن می کند. در این مواقع باید نبض این مردم را گرفت، این نبض ریتم قشنگی دارد…..
این روزها همزمان با برگزاری بیست و نهمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم سه گروه از اقشار جامعه در مرکز همایشهای برج میلاد حضور پررنگی دارند.
گروه اول افرادی هستند که برای شرکت در مسابقات قرآن از سراسر کشور عازم تهران و مرکز همایش های برج میلاد شده اند. این افراد سالها هست که با قرآن انس و الفت خاص پیدا کردهاند.
گروه دوم مردمی هستند که از نقاط گوناگون کشوربا مشاهده تبلیغات مسابقات در رسانههای گوناگون به همراه خانواده عازم تهران و مرکز همایشهای برج میلاد شده اند. اتوبوس های پارک شده در پارکینگ مرکز همایشها مصداق بارز این گفتار است.
این گروه از شرکتکنندگان با وجود تمامی مشکلات زندگی روزمره، فارغ از تمامی دغدغهها ، سختیها، دردها و کمبود ها در زندگی برای ساعتی با قرآن بودن عازم تهران و محل برگزاری مسابقات شدهاند.
اما گروه سوم افرادی هستند که به صورت کاملا اتفاقی به محل برگزاری مسابقات راه پیدا کرده اند. یا کارمندان و کادر اجرایی مسابقات هستند که بنابر وظیفه سازمانی در محل مسابقات حضور دارند و یا مردمی هستند که برای بازدید از برج میلاد، تماشای فیلم در سالن های سینمای مرکز همایش ها و یا صرف غذا در رستوارن های این مرکز به همراه خانواده به این مکان آمده اند.
صدای تلاوت رو ح انگیز قرآن، حس کنجاوی و مشاهده سیل عظیم جمعیت باعث شده است تا گروه سوم از دور و اطراف و سالن های مجاور به سالن مرکز همایشها مراجعه کنند. گروهی که به بهانه تفریح و بازدید از برج میلاد آمده اند، اما صدایی آشنا آنها را به سالن همایش های برج میلاد دعوت کرده است.
وجه مشترک سه گروه
اما دربین این سه گروه از اقشار مردم یک نقطه مشترک وجود دارد؛ نقطه مشترکی که زیر سقف سالن همایشهای برج میلاد به اوج خود میرسد.
این روزها با طنین اندازشدن نوای قرآن درسالن همایشهای برج میلاد حال و هوای این سه گروه هم متفاوت ازگذشته است. دراین حال و هوا دل های مرده زنده می شود، جان های فسرده به اقلیم زندگی بازمی گردد و معنای بلند روح آدمی به پروازدر می آید.
این روزها با شنیدن نوای روحانگیز قرآن در برج میلاد جان ها تب و تابی دیگر میگیرد و نبض مردم تندتر ازگذشته شروع به تپیدن می کند. در این مواقع باید نبض این مردم را گرفت، این نبض ریتم قشنگی دارد
شهيد گمنام - هر وقت کسی قلمی برداشته و می خواهد قلمی بزند یا طبعی گل می کند وشعری جاری می شود ،یا کتابی از خاطرات منتشر می شود ... از باز ماندگان روزهای اسطوره ای دفاع مقدس یا کسی
با یکی از پرستوهای زخمی جامانده از کوچ هم سخن می شود، متوجه واژه ای می شود که در شعر تمامی آن ها جای گرفته است ... تلاطم
انگار بیت معروف "
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست"
را برای آنها سروده اند. به یقین اگر شاعر نامدار این بیت پر معنا ،در دوران هشت سال عاشقی شیران بیشه ایمان و یقین زندگی می کرد، اشعار بیشتری را نیز برای ایشان در این مضمون می سرود.
انگار دلهای بیقرار روزهای دفاع و شبهای عملیات، تنها چیزهایی هستد که دستخوش گذر زمان نشدهاند و محکمند به بیقراری. اگر پای آوای دلشان بنشینی ،می بینی که خیلی از این چکاوکان دلداده و سرسپردگان راه وصال، هنوز پس از اینهمه سال رنگ آرامش ندیده اند و هنوز هم در جنگند. خیلی از آنها جسما" می جنگند و درد عشق می کشند و خیلی ها هم با روح ایمان خود به جنگ ادامه می دهند وزندگیشان مصداق این شعر زیباست:
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست/عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
راست می گویند، جنگ تمام نشده . وقتی یک ایثارگر که تمام ایام زیبا و غیر قابل بازگشت جوانی اش را روی ویلچرگذرانده، هنوز در نیازهای اولیه رفت و آمد بی دغدغه در جامعه دچار اشکال است، در جنگ است، جنگ با شرایط رنج آور خودش و با نادیده گرفتن ها ....
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...