مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
خاطرات یک سرباز عراقی
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:
« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده.»
ما به راهپیمایی میرویم ؛ نه به معنای اینکه از تمام وضعیت کشورمان راضی هستیم ؛ نه به معنای اینکه از رئیس جمهور و رئیس مجلس و ما بقی مسئولان راضی هستیم ؛ نه به معنای اینکه در کشورمان گرانی نیست ؛ نه به معنای اینکه به تمام اهداف و شعار های انقلابمان رسیده ایم ؛ نه به معنای اینکه انتقادی نداریم ؛ نه به معنای اینکه همه چیز سرجای خود هست و همه چیز خوب پیش میره ؛ نه...اصلا...
میرویم چون بابت این انقلاب خون داده ایم ؛ میرویم چون بابت این انقلاب جان عزیزانمان را داده ایم ؛ میرویم چون اصل انقلابمان را دوست داریم ؛ میرویم چون نام اسلام همراه نام انقلابمان هست ؛ میرویم تا به دشمن بفهمانیم بعد از این همه فشار ما هنوز ایستاده بر ضد شما فریاد میزنیم ؛ میرویم تا بگوییم خودمان وضع کشورمان را درست میکنیم ؛ میرویم تا بگوییم آمدیم به خاطر شهدا و تا آخرش پای انقلابمان می ایستیم ؛ میرویم تا بگوییم ما اهل کوفه نیستیم که با فشار و تهدید جا بزنیم ؛ میرویم تا بگوییم از مسئولانمان سخت ترین انتقاد ها را میکنیم ولی شما حق دخالت ندارید...
میرویم چون ایرانی هستیم...