مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
متن زیر یکی از مطالبی است که توسط اسحاق ریاحی به عنوان مجری برنامه دیدار رهبری با دانشجویان قرائت شده است
باز هم ما؛ باز هم شما
باز هم چشم دشمن که قرار است بعد از دیدن شور و شعور این جلسه و لبخندهای ملیحتان از حقد و کینه و ناراحتی بترکد.
آقاجان چشم حسودانتان تا همیشه کور شود. آمین
این روز ها دشمن سخت بانمک شده است. از کلکسیون اسب هایتان می گوید. همین هایی که پشت حسینیه پارک شده اند.
دشمن را بخند آقاجان. دشمن برای ما، نسل میوه های انقلاب، زنگ تفریح است. این ها ، این بندگان خدا، جنس اعتقاد ما را نمی دانند. جنس ما را نمی دانند.
حکایت امروز ما و دشمن حکایت علی مرتضاست و خیبر بی در؛ در قلعه شان را کنده ایم، برایمان شرط و شروط می گذارند.
چه قدر زود گذشت...!
گویا همین دیروز بود که حلول ماه رجب را تبریک می گفتیم و همه آرزویمان بود که نهایت استفاده را ببریم. میلادها یکی پس از دیگری سپری شد و بوی شعبان که به مشام رسید همه به تکاپو افتادند . آنها که مراسمی داشتند به مناسبت میلاد پدر نگران بودند و مضطرب.
40روز مانده به تولد پدر تصمیم گرفتیم که چله بگیریم .....
پسر بچه ی 7 یا 8 ساله ای بلند شد و با صدای بلند گفت: برای سلامتی آقای خمینی صلوات! مردم صلوات بی رنگ و بی حالی فرستادند و شنید که یکی گفت: یک پنج زار به این پسره بده که شعار داد برای آقای فلان.
[منظورش این بود که اینها پول می گیرند و این کارها را می کنند. ضمن اینکه گوینده ی این حرف از وابستگان بیت یکی از علما بود!]صلوات آنروزها شد شعار سیاسی. هر وقت نام خمینی می آمد، مردم سه تا صلوات می فرستادند.حکایت این روزهای ما می باشد و صلوات این روزها …
و خداوند وعده ی نصرت داد به حزب الله ،و فرمود همانا، حزب خدا رستگاران عالمند .(۱)حال اگر شکم پاره های شهوتران و کاخ نشین های مفسد با هر هدفی که دارند بخواهند ضربه ای به حزب خدا بزنند ،آیا خداوند مانع انها نخواهد شد ؟!
“یدالله فوق ایدیهم “…و چقدر به این جمله ایمان و اعتقاد دارم .
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
این روزها دل ها حال و هوای دیگری دارد ؛ قلب ها جور دیگری می تپد ؛ چشم ها جور دیگری می بیند ؛ گوش ها جور دیگری می شنود ؛ لب ها جور دیگری سخن می گویند ؛ آری این روزها همه سر و دست و گوش و چشم ها جور دیگری هستند ؛ حالتی خوب که کمتر وقتی دیده می شود.کاش هر لحظه و هر روز و هر هفته و هرسال اینگونه بود.اینگونه که همه قلب ها پاک می شوند ؛ همه چشم ها بر روی گناه بسته می شوند ؛ همه گوش ها گناه را نمی شنوند و همه لب ها به دروغ و غیبت و تهمت گشوده نمی شنود ؛ آری کاش زندگی ما در همه حال اینگونه بود ...
شب ها را تا نیمه شب به راز و نیاز می پرداختیم ، سحر هنگام از بستر تنبلی و غفلت برمیخواستیم و جای خود را گوشه ای از سفره رحمت خداوند پیدا میکردیم و با خلوص نیت از رحمت خدا بهره می بردیم.نماز صبح خود را صاف وساده به جای می آوردیم.پس از طلوع آفتاب با یاد و یاری از خدا به کار و تلاش می پرداختیم.کاش زندگی در همه حال اینگنه زیبا بود...
این روزها در کوچه پس کوچه ها بوی مهربانی و صداقت و راستی می آید.یک نفس عمیق تو را به نشاط می آورد.افسوس که این روزها گذری اند ؛ دیر می آیند و زود میروند و ما را در حسرت زندگی همیشگی بدون دروغ و غیبت و تهمت و ظلم و کبر و خودبینی و هزاران گناه دیگر نگه می دارند...
فکر آخر این روزها بغضی عجیب در من بوجود آورده که قابل نوشتن نیست...
کاش ...
نویسنده : علیرضاحقیقت
علی البرزی
با شنیدن نوای روحانگیز قرآن در برج میلاد جان ها تب و تابی دیگر میگیرد و نبض مردم تندتر ازگذشته شروع به تپیدن می کند. در این مواقع باید نبض این مردم را گرفت، این نبض ریتم قشنگی دارد…..
این روزها همزمان با برگزاری بیست و نهمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم سه گروه از اقشار جامعه در مرکز همایشهای برج میلاد حضور پررنگی دارند.
گروه اول افرادی هستند که برای شرکت در مسابقات قرآن از سراسر کشور عازم تهران و مرکز همایش های برج میلاد شده اند. این افراد سالها هست که با قرآن انس و الفت خاص پیدا کردهاند.
گروه دوم مردمی هستند که از نقاط گوناگون کشوربا مشاهده تبلیغات مسابقات در رسانههای گوناگون به همراه خانواده عازم تهران و مرکز همایشهای برج میلاد شده اند. اتوبوس های پارک شده در پارکینگ مرکز همایشها مصداق بارز این گفتار است.
این گروه از شرکتکنندگان با وجود تمامی مشکلات زندگی روزمره، فارغ از تمامی دغدغهها ، سختیها، دردها و کمبود ها در زندگی برای ساعتی با قرآن بودن عازم تهران و محل برگزاری مسابقات شدهاند.
اما گروه سوم افرادی هستند که به صورت کاملا اتفاقی به محل برگزاری مسابقات راه پیدا کرده اند. یا کارمندان و کادر اجرایی مسابقات هستند که بنابر وظیفه سازمانی در محل مسابقات حضور دارند و یا مردمی هستند که برای بازدید از برج میلاد، تماشای فیلم در سالن های سینمای مرکز همایش ها و یا صرف غذا در رستوارن های این مرکز به همراه خانواده به این مکان آمده اند.
صدای تلاوت رو ح انگیز قرآن، حس کنجاوی و مشاهده سیل عظیم جمعیت باعث شده است تا گروه سوم از دور و اطراف و سالن های مجاور به سالن مرکز همایشها مراجعه کنند. گروهی که به بهانه تفریح و بازدید از برج میلاد آمده اند، اما صدایی آشنا آنها را به سالن همایش های برج میلاد دعوت کرده است.
وجه مشترک سه گروه
اما دربین این سه گروه از اقشار مردم یک نقطه مشترک وجود دارد؛ نقطه مشترکی که زیر سقف سالن همایشهای برج میلاد به اوج خود میرسد.
این روزها با طنین اندازشدن نوای قرآن درسالن همایشهای برج میلاد حال و هوای این سه گروه هم متفاوت ازگذشته است. دراین حال و هوا دل های مرده زنده می شود، جان های فسرده به اقلیم زندگی بازمی گردد و معنای بلند روح آدمی به پروازدر می آید.
این روزها با شنیدن نوای روحانگیز قرآن در برج میلاد جان ها تب و تابی دیگر میگیرد و نبض مردم تندتر ازگذشته شروع به تپیدن می کند. در این مواقع باید نبض این مردم را گرفت، این نبض ریتم قشنگی دارد