مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و شیعه هم بدنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم
و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست
و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً..
دوستان عزیز توجه کنید ثامن تم طرفدار هیچ گروه و حذب خاصی نیست و تنها پشتیبان ولایت فقیه می باشد ؛ تمامی مطالبی که در ثامن تم منتشر می شوند تنها جنبه آموزنده دارند...
پخش آنلاین این فایل صوتی :
دریافت این فایل صوتی با حجم 4.02 مگابایت :
امروز صبح داشتم کتاب یازهرا (س) ، خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده رو میخوندم :
پیامش برای مردم :
ما ساکن واهل جبهه شده ایم. هر دفعه به عنوان مهمان به شهر شما وارد می شویم و مسائلی را می بینیم که تذکرش لازم است ! اول اینکه مسئله حجاب راباید تذکر بدهم. که متاسفانه رعایت نمی شود ما هر شهیدی را که به خون می غلطد، وصیت نامه اش را که میخوانیم مسئله حجاب را تذکر داده است.من از مسئولین میخواهم اگر واقعا نمی توانند جلوی این مسائل را بگیرند،ما خودمان بیایم و جلوی این مسائل را بگیریم . از آنهایی که عامل این مسائل هستند میخواهیم که از بازی کردن با خون شهیدان دست بردارند . . .
شهید تورجی عزیز کجــــــــــــایی ، کجای که ببینی روز به روز مردان ما بی غیرت و زنان ما بی حیا می شوند...
شهید عزیز کجــــــــــایی که با همرزمان پاک دلت آنها که آسمانی اند بیاید و جلو این مسائل را بگیرد . . .
کجاید که ببینید مسئولان کشوری به فکر اصلاح حجاب زنان نیستد، هر روز زنان مان با لباس های بدتری در سینما و تلوزیون ظاهر میشوند و الگو جوانان این مملکت قرارگرفته اند، مملکتی که شما برایش جان داده اید . . .
کیا عاشق امام رضا هستن ؟؟؟؟
اگه از ته دلت عاشقشی و دلت براش تنگ شده .....
حرف دلتو بهش بگو ....
الان درد دلت با امام رضا رو همینجا بنویس ....
همگی ما با کمال میل گوش میدیم ......
کتاب سلام بر ابراهیم ص188
خاطرات اطرافیان شهید ابراهیم هادی
خمس - مصطفی هرندی
از علمائی که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.اواخر تابستان 61 بود. به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم. مقداری پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت.هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد. رفت پیش حاج آقا. من هم رفتم ببینم چی شده. ابراهیم مشغول حساب سال بود. خمس اموالش را حساب می کرد! خنده ام گرفت. او برای خودش چیزی نگه نمی داشت. هرچه داشت خرج دیگران می کرد. پس می خواهد خمس چه چیزی را حساب کند! حاج آقا حساب سال را انجام داد. گفت 400 تومان خمس شما می شود. بعد ادامه داد: من با اجازه هایی که از آقایان مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم آن را می بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی را پرداخت کند. بالاخره خمس را پرداخت.
کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق (ع) انداخت که می فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد. (آثار الصادقین ج5 ص466) / بعد از نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت: دوتا پارچه پراهنی مثل دفعه قبل می خواهم.حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی. اینها پارچه دولتیه. ما اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدهیم.ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم. گفتم حاج آقا، آقا ابراهیم پارچه های قبلی را انفاق کرده! بعضی از بچه های زورخانه هستند که لباس آستین کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن را به آنها می بخشد!حاجی در حالی که با تعجب به حرف های من گوش می کرد. نگاه عمیقی به صورت ابراهیم انداخت و گفت:
این دفعه برای خودت پارچه را می بُرم. حق نداری به کسی ببخشی. هرکسی که خواست بفرستش اینجا.