مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
فقط یک خانم روی صندلی عقب نشسته بود، راننده، جلوی پایم ترمز زد، و با یک بوق، به علامت عدد پنجی * که من با دست به او نشان داده بودم جواب مثبت داد.از اونجایی که مثل همیشه امروز هم لب طلایی (*۲) به مدرسه می رسیدم ، جلدی سوار صندلی جلو ماشین شدم که هنوز در رو بسته نبسته ماشین راه افتاد. سلام کردم و راننده تاکسی هم برای اینکه دلم نشکند و یا به خاطر کاهش آمار اعتیاد در جوامع در حال توسعه علیکمی پراند.
تاکسی هنوز چند متری راه نیافتاده بود که خانم صندلی عقبی، با جمله ی "پیاده می شوم" ماشین را نگه داشت. کرایه را حساب کرد و پیاده شد. پس از پیاده شدن خانم، راننده که حسابی فهم ش بیجک گرفته بود(*۳) شروع کرد به صحبت کردن و گفت: این ماشین ماهم هزار طایفه است، یک بار یک نفر مثل این خانم سوار میشه که شما بجز سیاهی هیچی نمی بینی ، یک بارهم میبینی یک نفر سوار میشه که با خودت میگی همین شلوار رو هم به زور پوشیده.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
وبلاگ (شیخ معصومه) نوشت:
زن با مرد مساوی است؛ زن در معدن زغالسنگ کار میکند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ساعتها به دور از فرزندان و برای خدمت به مردم! کار میکند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن فستفود را جایگزین پخت غذا میکند تا در عدمِ گذرانِ زمان در آشپزخانه با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن با افتخار کف مغازه را طی میکشد و شیشههای ویترین را برق میاندازد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ماشینهای سنگین را در بیابانها میراند تا با مرد مساوی شود.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
.: بسم الله الرحمن الرحیم :.
آدرس وبلاگ : www.besharat110.blogfa.com
نام وبلاگ : بشارت 110 ؛ وبلاگی از جنس پلاک ...
نویسنده : گمنام
زمینه فعالیت : شهدا
شعار : راه شهدا ادامه دارد ...
درباره بشارت : وبلاگی از جنس خون ، از جنس پلاک سوراخ شده ، از جنس سربند یا زهرا (س) ، از جنس قمقمه های پاره شده ، از جنس پوتین های خاکی شده ، از جنس لباس پاره شده ، از جنس تفنگ ، از جنس شهدا ...
مرد کتاب فروش روی شیشه نوشته: "متناسب با در آمد شما کتاب دلخواه موجوداست. اگرنه ,کتاب را به امانت ببرید."
گاه میشود انسانیت را پرینت کرد و به شیشه چسباند….
جهت مشاهده عکس در اندازه واقعی روی آن کلیک کنید.
آدرس: تهران- اتوبان نواب- بالاتر از میدان جمهوری- بین آزادی و کلهر
علی کوچک تنها یادگار پدر
روزهای بی پدریت چگـــــــونه میگذر عــــــــــزیزم؟
علی جان نبود پدرت را چه کسی پاسخ گوست؟
علی جان چطور میخواهی جای خالی پدرت را درخانه پر کنی؟
فرزند کوچکم چه کسی جای خالی پدر را برای تو پر میکندنازنینم؟