مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
درصورت صلاح دید شما نیز این مطلب را منتشر نمایید تا همه با اسرائیل جنایتکار آشنا شوند.
منبع : ثامن تم
لینک در افسران :http://www.afsaran.ir/link/156800
گفته بودي آرزوي نابودي رژيم غاصب صهيونيستي را به گور برده ام،خوب بود مدتي صبر مي کردي و اين حرف را نمي زدي شايد بعد از جنگ هشت روزه غزه که با شکست خفت بار رژيم صهيونيستي همراه بود و اقتدار شير بچه هاي غزه را به نمايش گذاشت نظرت عوض مي شد.
اين روزها حسابي سرم شلوغ است،وقت تنگ است و هر لحظه احتمال حمله مجدد اسرائيل غاصب به فلسطينيان مظلوم مي رود و من با گروهي از سپاهيان حضرت صاحب(ع)در حال آموزش دادن بچه شيرهاي غزه،آخر قرار است باهمين موشک ها اين غده سرطاني را از روي نقشه زمين برداريم تا ساکنان اين قبله اول مسلمين و حتي همسايه هائي مثل لبنان و سوريه و.....يک شب را ،فقط يک شب را با آرامش بخوابند.
در اين اوضاع و احوال شنيدم خانم هدا آقاسلطان در فيسبوکشان از شهادت من و امثال من ابراز خوشحالي و از سرنگوني رژيم غاصبي مثل اسرائيل ابراز تاسف کرده اند!!
جهت خواندن بقیه متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
از وقتي كه «سبا» كوچولوي ما، زبان باز كرد، وقتي تصوير امام خامنهاي را در تلويزيون و يا روي ديوار ميديد، فرياد ميزد: «آقا، آقا...». سال گذشته يكي دو بار توفيق شد كه در مراسم شبهاي محرم به حسينيه امام خميني(ره) بروم، وقتي ميآمدم به او ميگفتم «رفتم خونه آقا» او ميگفت «عمه! آقا چي ميگفت..، نگفت سبا چيكار مي كنه؟».
خيلي دوست داشت با من بياد، چون پارسال نتونستم اين دختركوچولوي 3 ساله را با خودم به بيت ببرم، به خودم قول دادم كه امسال يك شب باهم بريم بيت.
شب سخنراني حاج آقا پناهيان قسمت شد كه من و سبا حركت كنيم به سمت بيت؛ چفيهاي كه از بيت به دستم رسيده بود، روسري سبا بود و مادرش سربند يازهرا(س) را هم روي پيشانياش بسته بود، سبا با رضا، داداش 15 ماههاش خداحافظي كرد و به راه افتاديم.
جهت خواندن بقیه متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده ، كنارى ايستاده است ، فرمود:اى ملعون ! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟! گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟ گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است ، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم . فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟
1 هنگامیکه به هم می رسند سلام می کنند.
2 با هم مصافحه می کنند.
3 برای هر کاری که می خواهند انجام دهند انشاالله می گویند.
4 از گناه استغفار می کنند.
5 تا نام حضرت محمد (ص) را می شنوند صلوات می فرستند.
6 ابتدای هرکاری بسم الله الرحمن الرحیم می گویند.
...............................
(منبع: انورالمجالس، ص40)
حضرت عيسي (روح الله)(ع) در سفري سه قرص نان به همراه خود سپرد . آن شخص يكي از آن سه قرص نان را مخفیانه خورد، در وقت بازخواست گفت: همین دوقرص بیشتر نبوده است. حضرت عیسی خاموش ماندند .
حضرت با دعا كوري را شفا داد و گاو مرده اي را زنده كرد و سپس رو به همراه خود کرد و پرسید: به حق آن خدايي كه چنين معجزاتی ارائه كرد، راست بگو آن قرص نان ديگر چه شد؟ گفت خبر ندارم. حضرت عیسی دوباره خاموش ماندند .
پس آن حضرت به خرابه اي رسيدند، سه خشت طلا آنجا ديدند، حضرت فرمود« از اين سه خشت يكي از آن تو و يكي از آن من و ديگري براي آن کسی كه قرص نان را خورده است. شخص همراه بلافاصله گفت: من آن نان را خورده ام حضرت آن سه خشت طلا را به وي داد و از او جدا شد.
از قضا چهار نفر به وي رسيدند، به طمع آن خشتهاي طلا او را كشتند خشت های طلا را برداشتند. سپس دو نفر از دزدان عازم خرید طعام شدند آنها طعامی را خریده و به زهر آغشته کردند و بازگشتند، آن دودزد ديگر براي آن تصاحب خشتهاي طلا برخاسته و آن دو دیگر را به قتل رسانيدند و خودشان نيز از طعام زهرآلوده خوردند و هلاك گرديدند.
بار ديگر حضرت روح الله(ع) به آن مكان رسيدند از كشته شدن آن پنج كس متعجب گرديد، وحي آمد كه بر سر اين سه خشت طلا هزار و ششصد (1600) كس كشته شده اند و اين خشتها از موضع خود نجنبيده اند، «فاعتبروا يا اولي الابصار» حشر- 2.(1)
.................................
1-مجموعه ورام، ج 1، ص 179با اندکی تصریف