مبلغ-تومان: | |
نام شما : | |
ايميل : | |
موبایل : | |
توضیحات : | |
علی البرزی
با شنیدن نوای روحانگیز قرآن در برج میلاد جان ها تب و تابی دیگر میگیرد و نبض مردم تندتر ازگذشته شروع به تپیدن می کند. در این مواقع باید نبض این مردم را گرفت، این نبض ریتم قشنگی دارد…..
این روزها همزمان با برگزاری بیست و نهمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم سه گروه از اقشار جامعه در مرکز همایشهای برج میلاد حضور پررنگی دارند.
گروه اول افرادی هستند که برای شرکت در مسابقات قرآن از سراسر کشور عازم تهران و مرکز همایش های برج میلاد شده اند. این افراد سالها هست که با قرآن انس و الفت خاص پیدا کردهاند.
گروه دوم مردمی هستند که از نقاط گوناگون کشوربا مشاهده تبلیغات مسابقات در رسانههای گوناگون به همراه خانواده عازم تهران و مرکز همایشهای برج میلاد شده اند. اتوبوس های پارک شده در پارکینگ مرکز همایشها مصداق بارز این گفتار است.
این گروه از شرکتکنندگان با وجود تمامی مشکلات زندگی روزمره، فارغ از تمامی دغدغهها ، سختیها، دردها و کمبود ها در زندگی برای ساعتی با قرآن بودن عازم تهران و محل برگزاری مسابقات شدهاند.
اما گروه سوم افرادی هستند که به صورت کاملا اتفاقی به محل برگزاری مسابقات راه پیدا کرده اند. یا کارمندان و کادر اجرایی مسابقات هستند که بنابر وظیفه سازمانی در محل مسابقات حضور دارند و یا مردمی هستند که برای بازدید از برج میلاد، تماشای فیلم در سالن های سینمای مرکز همایش ها و یا صرف غذا در رستوارن های این مرکز به همراه خانواده به این مکان آمده اند.
صدای تلاوت رو ح انگیز قرآن، حس کنجاوی و مشاهده سیل عظیم جمعیت باعث شده است تا گروه سوم از دور و اطراف و سالن های مجاور به سالن مرکز همایشها مراجعه کنند. گروهی که به بهانه تفریح و بازدید از برج میلاد آمده اند، اما صدایی آشنا آنها را به سالن همایش های برج میلاد دعوت کرده است.
وجه مشترک سه گروه
اما دربین این سه گروه از اقشار مردم یک نقطه مشترک وجود دارد؛ نقطه مشترکی که زیر سقف سالن همایشهای برج میلاد به اوج خود میرسد.
این روزها با طنین اندازشدن نوای قرآن درسالن همایشهای برج میلاد حال و هوای این سه گروه هم متفاوت ازگذشته است. دراین حال و هوا دل های مرده زنده می شود، جان های فسرده به اقلیم زندگی بازمی گردد و معنای بلند روح آدمی به پروازدر می آید.
این روزها با شنیدن نوای روحانگیز قرآن در برج میلاد جان ها تب و تابی دیگر میگیرد و نبض مردم تندتر ازگذشته شروع به تپیدن می کند. در این مواقع باید نبض این مردم را گرفت، این نبض ریتم قشنگی دارد
آيا زنان ورزشكار از انعكاس اين تصاوير رضايت دارند يا نه!!
وقتي مي خواستم درباره قهرمان نابيناي دو ميداني کشورمان مطلبي بنويسم با اولين جستجويي كه در پايگاه هاي اينترنتي انجام دادم با اين جمله از سايت وزارت ورزش و جوانان روبرو شدم كه نوشته بود : «قهرمان نابيناي دو و ميداني ايران، تمرينات خود را براي حضور در پارالمپيك لندن در مجموعه ورزشي آفتاب انقلاب انجام ميدهد. البته بدون سر و صدا و حاشيه و بدون اينكه ديده شود. درست مانند خودش كه وزنهي پرتاب شده را نميبيند.»
اما اين صحبت ها را در يكي از خبرگزاري ها در قاب تصوير به طور ديگري ديدم. در خبرگزاري مورد نظر من تصاوير زيادي از تمرينات ورزشي او بود. زماني كه نرمش مي كرد؛ زماني كه وزنه را با تمام قدرت پرتاب مي كرد و با حركات كششي خود را به مرز آمادگي كامل جهت شركت در مسابقات پاراالمپيك مي رسانيد
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
وزارت اطلاعات در اطلاعیهای اعلام کرد، سربازان گمنام امام زمان، موفق به دستگیری عوامل ترور شهید شهریاری، شهید احمدیروشن و شهید قشقایی شدند.
وزارت اطلاعات در اطلاعیهای تأکید کرد: عوامل اصلی ترور شهید شهریاری، شهید احمدیروشن و شهید قشقایی شناسایی شده و طی سلسله عملیات برقآسا و مقتدرانه در مناطق گوناگون دستگیر و به بازداشتگاهها منتقل شدند.
وزارت اطلاعات اطلاعیهای درباره دستگیری عوامل ترور دانشمندان هستهای منتشر کرد که متن کامل آن در زیر میآید:
سربازان گمنام امام زمان (عج) با توکل به درگاه احدیت و با توسل به معصومین (سلامالله علیها) به عهدی که با خدای خویش و با دانشمندان شهید هستهای کشور بستهاند و به قولی که به پیشوای معظم خویش (مدظلهالعالی) و به ملت سرافراز ایران اسلامی دادهاند، وفادارانه عمل کردند، تلاشها و مجاهدتها به عمل آوردند، خط مقدم دشمن صهیونیستی را در نوردیدند و نقبی اطلاعاتی به دژ دژخیمان صهیونیستی حفر کردند و به موفقیت بزرگی نایل آمدند.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
فقط یک خانم روی صندلی عقب نشسته بود، راننده، جلوی پایم ترمز زد، و با یک بوق، به علامت عدد پنجی * که من با دست به او نشان داده بودم جواب مثبت داد.از اونجایی که مثل همیشه امروز هم لب طلایی (*۲) به مدرسه می رسیدم ، جلدی سوار صندلی جلو ماشین شدم که هنوز در رو بسته نبسته ماشین راه افتاد. سلام کردم و راننده تاکسی هم برای اینکه دلم نشکند و یا به خاطر کاهش آمار اعتیاد در جوامع در حال توسعه علیکمی پراند.
تاکسی هنوز چند متری راه نیافتاده بود که خانم صندلی عقبی، با جمله ی "پیاده می شوم" ماشین را نگه داشت. کرایه را حساب کرد و پیاده شد. پس از پیاده شدن خانم، راننده که حسابی فهم ش بیجک گرفته بود(*۳) شروع کرد به صحبت کردن و گفت: این ماشین ماهم هزار طایفه است، یک بار یک نفر مثل این خانم سوار میشه که شما بجز سیاهی هیچی نمی بینی ، یک بارهم میبینی یک نفر سوار میشه که با خودت میگی همین شلوار رو هم به زور پوشیده.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
وبلاگ (شیخ معصومه) نوشت:
زن با مرد مساوی است؛ زن در معدن زغالسنگ کار میکند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ساعتها به دور از فرزندان و برای خدمت به مردم! کار میکند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن فستفود را جایگزین پخت غذا میکند تا در عدمِ گذرانِ زمان در آشپزخانه با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن با افتخار کف مغازه را طی میکشد و شیشههای ویترین را برق میاندازد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ماشینهای سنگین را در بیابانها میراند تا با مرد مساوی شود.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...